صبح امروز جمله ای گفتم، مادرم خیره شد به من، خندید
خنده اش سینه ی مرا پر کرد، قلب من ایستاد و باز تپید
با خودم توی راه می گفتم، کاش لبخند از لبش نرود
خم بیفتد اگر به ابرویش روز مرگ من است بی تردید
...
فکر مادر!، صدای کودکها!، کوچه ی خاکی محله ی ما!،
ناگهان فکر من زمین افتاد، چشمهایم چه صحنه ای را دید:
دست در دست مادرش می رفت، کوچه هی تنگ می شد و تاریک
پا به پایش نفس نفس می زد، سر مادر مدام می چرخید
ناگهان بادی آمد و با خاک جلوی چشمهای من سد شد
پس دویدم، رسیدم و دیدم کودکی مثل بید می لرزید
با صدای شکسته اش می گفت:" سر قرآن من چه آوردند؟!
صورتش سوخت سوره کوثر به زمین خورد سوره توحید"
باد با خود صدای او را برد، چشمهایم به آنطرف افتاد:
چادری که پناه عالم بود بی ستون روی خاک می چرخید
یا علی گفت و از زمین برخاست راه افتاد سمت معراجش
یا علی گفت و بغض او وا شد، یا علی گفت و زیر لب خندید
...
دور شد...کوچه ماند و من ماندم، بی تعلل به خانه برگشتم
مات و حیران رسیدم و دیدم مادرم مثل ابر می بارید
زل زدم... چشم او به من افتاد، بین توفان گریه هایش گفت:
"روضه ی فاطمیه می خواندند، نام او آمد و دلم ترکید"
گریه اش سینه ی مرا پر کرد...
حسن اسحاقی- اسفند92
با کمی دخل و تصرف
اثاث کشی و نقل مکان آقای جلال الدین شمسایی
خانه قبلی: کوچه شیرودی
خانه فعلی: گلشهر
تبریک میگم جلال جان ان شالله خبرهای خوش دیگر.....
امام نقی علیه السلام فرمودند:
« مَنِ اتَّقَى اللّهَ یُتَّقى، وَ مَنْ أَطاعَ اللّهَ یُطاعُ، وَ مَنْ أَطاعَ الْخالِقَ لَمْ یُبالِ سَخَطَ الَمخْلُوقینَ. وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخالِقَ فَلْیَیْقَنَ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمخْلُوقینَ »
هر کس از خدا بترسد، مردم از او بترسند، و هر که خدا را اطاعت کند، از او اطاعت کنند، و هر که مطیع آفریدگار باشد، باکى از خشم آفریدگان ندارد، و هر که خالق را به خشم آورد، باید یقین کند که به خشم مخلوق دچار مىشود.
شرح حدیث را در ادامه مطلب بخوانید...
رسول خدا در جریان هجرت فرمود: علی جان بعد من خانوادهام را به تو میسپارم، خانواده و اهلبیت من را بیاور مدینه، علی (ع) آمد در خانه فاطمه(س)، محملی را آماده کرد، خانم یا بنت رسول الله محیا بشوید شما امانت هستید باید برسانمتان به رسول خدا، لابد خودشان مؤدب کنار رفتند، خانم سوار محمل نشستند. همچین که این غافله کوچک حرکت کرد، علی بر مرکبی جلوی فاطمه در حرکت بود، فاطمه بر ناقهای سوار بود، در حجاب و محملی نشسته بود، از مکه خارج شدند، دشمنان فهمیدند، گفتند ما که دستمان به رسول خدا نرسید میرویم دخترش را اسیر میکنیم، تا دستمان به رسول خدا برسد، هنوز ناز شصت علی را نچشیده بودند، یورش آوردند گروهی، علی شمشیر از نیام کشید با سرعت برق آسا دشمن را تار و مار کرد، نگذاشت به ناقه فاطمه، محمل فاطمه تکانی بخورد.
آمد جلوی ناقه فاطمه، آرام صدا زد، خانم شما که نترسیدید، خانم برگشت فرمود: یا علی کسی که تو را داشته باشد ترس ندارد، میگویند دیگر علی سوار مرکب نشد، تا مدینه عنان ناقه فاطمه را گرفت با پای پیاده بسوی رسول خدا حرکت کرد.
قرآن کریم :
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا»
در قرآن «قولِ سَدید» تأکید شده. یعنی آی! مواظب باشید سخن حق بگویید.
برای دریافت سخنرانی حضرت آقا کلیک کنید.